۵ رویکرد مختلف در تعریف استراتژی

واژه استراتژی (Strategy) از ریشه یونانی Strategema به معنای فرمانده ارتش، مرکب از stratos به معنی ارتش و ago به معنای رهبر گرفته شده است. مفهوم استراتژی ابتدا به معنای فن هدایت تطبیق و هماهنگ‌سازی نیروها جهت نیل به اهداف جنگ در علوم نظامی بکار گرفته شد. با ورود این واژه به فرهنگ دانش مدیریت صاحب‌نظران این رشته تعاریف متعددی از آن ارائه کرده‌اند.

جدای از اینکه استراتژی تعاریف مختلفی به خود گرفته است، استراتژی‌ها به گونه‌های مختلفی تقسیم‌بندی می‌شوند. برخی از آنها بسیار کلی بوده و معیاری برای تدوین برخی از استراتژی‌های جزئی‌تر در سازمان می‌باشند. امروزه استراتژی از حوزه استراتژی برند و برندسازی گرفته تا استراتژی در واحد جزئی در یک سازمان بکار می رود.

تعریف استراتژی

از نگاه مینتزبرگ، مفهوم استراتژی ناشی از نظریات و نگرشهای مختلفی است که در خصوص استراتژی مطرح شده و بر مبنای مکاتب استراتژی توسعه یافته است. این در حالی است که برخی از این تعارف با مکتوبات و تعاریف سنتی استراتژی که از ادبیات نظامی یا تجاری سرچشمه سرچشمه گرفته است، متفاوت می باشد. بر اساس نظریه مینتزبرگ تعریف استراتژی را از پنج دیدگاه می توان مطرح ساخت که عبارتند از:

۱-استراتژی بعنوان طرح

۲-استراتژی بعنوان نیرنگ

۳-استراتژی بعنوان الگو

۴-استراتژی بعنوان موقعیت

۵-استراتژی بعنوان نگرش

شایان ذکر است واژه استراتژی در طول سالیان دراز، بر اساس دیدگاهها، نظریات و تئوریهای مختلف مدیریت و برنامه ریزی استراتژی، به طرق مختلفی تعریف و تفسیر شده و مورد استفاده قرار گرفته است، از آنجا که بررسی و ارائه کلیه تعاریف در این نوشتار امکانپذیر نمی باشد، لذا جهت ارائه درکی روشن و احساسی ملموس از استراتژی، به تعاریف ارائه شده از جانب مینتزبزگ می پردازیم. تعاریف ارائه از استراتژی را می توان در ۵ گروه ، دسته بندی کرد:

۱-استراتژی بعنوان طرح:
عبارت از نوعی کار آگاهانه و یا مجموعه ای از رهنمودها است که برای مقابله با وضعیت و یا رخدادی خاص در آینده، پیش بینی می شود. استراتژیها با این تعریف دارای دو ویژگی اساسی اند: استراتژیها پیشاپیش نسبت به اتفاقات ساخته می شوند و نیز توسعه آنها آگاهانه و هدفمند است. تعداد زیادی از تعاریف ارائه شده برای استراتژی در زمینه های مختلف، با این دیدگاه همخوانی دارد:

در ارتش: استراتژی مرتبط با ایجاد طرحی مقدماتی برای جنگ، شکل دهی عملیات منفرد و تصمیم گیری برای نبردهای منفرد است. در مدیریت استراتژی: یک طرح یکپارچه، جامع و منسجم است که برای اطمینان از دستیابی به اهداف اصلی سرمایه گذاری طراحی شده است.

۲-استراتژی بعنوان نیرنگ:
علاقمندان به این تعریف معتقدند که استراتژی ضمن اینکه مفاهیم مطرح در تعریف قبل را دارا می باشد، دارای ویژگی خاصی است که منجر به نیرنگ و مانوری زیرکانه در مقابل رقبا می شود.

۳-استراتژی بعنوان الگو:
در این تعریف استراتژی الگویی در جریان تصمیم ها است. این تعریف برای عملیاتی نمودن مفهوم استراتژی و به عبارتی برای فراهم نمودن یک چارچوب قابل لمس و معنی دار برای هدایت و مدیریت مطالعات در خصوص شکل گیری استراتژی ابداع شده است. لذا بر این اساس استراتژی باید در برگیرنده کلیه حرکت ها و عملکردهای سازمان برای دستیابی و محقق سازی طرح ها و نیرنگ ها نیز باشد.

به عبارت دیگر در این تعریف، استراتژی، سازگاری در رفتار است، چه مورد نظر باشد، چه نباشد. این تعریف ممکن است برای واژه ای که کاملاً با اختیار همبستگی دارد، عجیب به نظر رسد؛ ولی حقیقت این است که با اینکه کمتر کسی استراتژی را به این صورت تعریف می کند، اما بسیاری از مردم، استراتژی را به همین صورت به کار می برند.

۴-استراتژی بعنوان موقعیت:
چهارمین تعریف این است که استراتژی یک موقعیت است؛ خصوصاً وسیله ای برای قرار دادن سازمان در جایی که نظریه پردازان سازمانی مایلند آن را «محیط» بنامند. بر اساس دیدگاه برخی صاحب نظران، استراتژی با این تعریف به یک نیروی میانجی یا هماهنگ کننده بین سازمان و محیطش ـ یا به عبارتی، بین موقعیت درونی و بیرونی ـ تبدیل می شود. از لحاظ اکولوژی، استراتژی یک پناهگاه است؛ از لحاظ اقتصادی، مکانی است که پول تولید می کند؛ از لحاظ مدیریتی، استراتژی قلمرو محصول و بازار است و مکانی است در محیط که در آن امکانات متمرکز شده است.

۵-استراتژی بعنوان نگرش:
تعریف چهارم استراتژی (موقعیت) سعی دارد محلی برای سازمان در محیط خارج آن بیابد و موقعیت آن را مستحکم کند؛ در حالی که تعریف پنجم (نگرش) به درون سازمان می نگرد. در اینجا، استراتژی یک نگرش است که محتوای آن نه فقط از یک موقعیت منتخب، بلکه از روشی عمیق و ریشه دار برای درک جهان تشکیل شده است. سازمان هایی وجود دارند که به بازاریابی علاقمندند و یک ایدئولوژی کامل برای آن ایجاد می کنند. مثلاً شرکت هیولت پاکارد، رویکرد شرکت را مبتنی بر «فرهنگ مهندسی» خود توسعه داده است؛ در حالی که مک دونالد برای «کیفیت، خدمات، تمیزی و ارزش کارش» شهرت یافته است.

منتشر شده در Porsagroup.ir

اصول برندسازی شخصی
جانشین پروری در شرکت های خانوادگی-مهدی ترکمان
بازاریابی محتوایی مهدی ترکمان
سوالات اساسی از مشاوران
برندسازی شخصیتی
قیمت گذاری- مهدی ترکمان
۰ پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *